قصد دارند حجاب را برای گروههای متدین علی السویه کنند
تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۵۴۵۳۶۵
جامعه خیلی تشنه شنیدن حرفهایی از جنس حیا و عفت است. همه این دخترهای "چیتان فیتان و ژیگولی"، همه در بطن وجود و فطرتشان عاشق یک مرد با غیرتند. ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۸ رسانه ها خواندنی نظرات - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، سریال «بر سر دوراهی» تالیفی از «حامد عنقا» در مقام نویسنده و تهیهکننده، یکی از شاخصترین برنامههای نوروزی بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
*من از سیدضیاء الدین دری فقید پرسیدم با وجود مخالفتهای بهشتی و انوار با فیلمسازیهای شما در دهه 60 و نوع نگرش خاص آن مرحوم، فاتحه شما زمانی خوانده شد و نتوانستی فیلم بسازی که فیلم «لژیونر» را ساختی، فیلمی در مورد فراماسونری. من فکر میکنم پس از سریال «قلب یخی» کار برای شما سختتر شده، چون جرات کردی در مورد فراماسونری و «نفوذ» سریالی کاملاً عامهپسندانه بسازی. جعبه سیاه این سریال هم هیچ وقت باز نشد. من دنبال واقعیتهای ناگفتنی در مورد سریال «قلبیخی» هستم، چه شد؟ چه کسانی مانع تکمیل شدن این سریال شدند؟ چرا این کار به ثمر نرسید؟ چرا لوح ارسالی به ارشاد اینقدر با ممیزی روبرو شد؟ ممیزیها هم عمدتاً سیاسی بود، چون از نظر اخلاقی سریال کاملاً سلامتی بود.
قصه «قلب یخی» قصه پرغصه ای است. قلب یخی در آن زمان سریال آوانگاردی بود که تماشاگر تا به حال چنین فرمی را تجربه نکرده بود، اصلاً در شبکه نمایش خانگی برای اولین بار چنین سریالی ساخته شد. در آن زمان فشارهای عجیب و غریبی از سوی آقای ضرغامی، رئیس وقت سازمان صدا و سیما بود و ایشان میخواستند جلوی سریال را بگیرند، چون فکر میکردند با ساخت چنین سریالی قصد داریم از سازمان بیرون برویم. به همین دلیل تا مدتها ما دیگر در تلویزیون امکان کار نداشتیم تا زمانی که مهدی فرجی مدیر شبکه یک شد و سریال انقلاب زیبا را کار کردیم. اگر در این حد فاصل زمانی کنکاش کرده باشید، فاصله بین سریال «قلبیخی» تا اولین سریالی که با تلویزیون کار کردم، یعنی انقلابزیبا، حدوداً یکسال فاصله افتاد.
با اینکه قلب یخی مورد توجه قرار گرفته بود، پیشنهادات خیلی زیادی شکل گرفت، اما حدوداً یکسال تا یکسال و نیم کار نکردیم. حتماً دلایلی وجود دارد، البته نه اینکه ممنوعیتی وجود داشته باشد، ولی دلخوری بابت ساخت سریالی خارج از سازمان وجود داشت. این لایه بیرونی ماجرا بود. اما از قسمت دوم و سوم سریال برخی فهمیدند که ما داریم در لایه های پایینی سریال گزارههایی را مطرح میکنیم و حرفهایی می زنیم که خوشایند یک جریان خاص نبود.
آقازاده فاسدی، در خارج از کشور چالشی براه میاندازد و ناگهان تو میبینی هزار ویدئوی مبتذل سکسی و پورنوگرافی از دختران ایرانی در مورد او منتشر می شود.
همان زمان در گفتوگویی، گفتم شاید قلب یخی 8-7 سال زودتر ساخته شد. آن موقع ما بحث جدی داشتیم در مورد همین فراماسونری، در مورد حلقههای خاص اقتصادی و در مورد نفوذ. آن زمان اینستاگرام و فضای مجازی وجود نداشت. الان آقازاده فاسدی، در خارج از کشور چالشی براه میاندازد و ناگهان تو میبینی هزار ویدئوی مبتذل سکسی و پورنوگرافی از دختران ایرانی در مورد او منتشر می شود. ما همان زمان شروع کرده بودیم به گفتن این حرفها. این جریانی که چند سال قبل در مورد این مانکنها و مدلهای مجازی شروع شد من در قلب یخی این مصادیق را بازتاب دادم. اتفاقاً رفته بودم در همین مزون ها و … که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چه کار باید کرد از قسمت پنجم به بعد دیگر سلام و علیک وزارت ارشاد با ما عوض شد.
*تعجب میکنم با توجه به سیاستهای دولت وقت باید این سریال را در آغوش میگرفتند، چون خودشان حداقل ادعای گفتمانی شبیه سریال قلب یخی را داشتند؟
خیلی ناگهانی مدل سلام و علیک وزارت ارشاد دولت وقت با ما عوض شد و رویدادهای سریال همزمان شد با صحبتهایی که در مورد جریان انحرافی پیش آمده بود. وقتی به فصل دوم رسیدیم برخوردها به اوج خودش رسید. نمیتوانم بگویم واقعاً لوح «قلبیخی» میرفت داخل وزارت ارشاد و یک چیز دیگری بیرون میآمد، ولی میتوانم بگویم تا جایی که عقلشان میرسید، سریال را اخته میکردند. چون برای مخالفت با موضوعی که در متن سریال جریان داشت، تا حدی به سواد تئوریک نیاز بود. چون آن سواد تئوریک لازم را نداشتند و چیزهایی را واقعاً نمیدانستند، بخشهای مهم سریال را حذف میکردند! قلب یخی جزو اولین کارهایی بود که بیرون از دستگاه حاکمیتی مثل صدا و سیما ساخته میشد و جریان نفوذ برای اولین بار در آن بررسی میشد.
*ماجرای سرقت لپتاپ شما هم گویا به این ماجرا ربط داشت؟
این ماجرا را یادت هست؟ آن زمان یک دستیاری داشتم به نام آقای فرحزادی، یک لپ تاپ هم داشتم که تمامی متون، تحقیقات و فیلمهای مستندی را که درباره این موضوع جمعآوری کرده بودم، همه در آن لپ تاپ بود. ما از دفتری که در خیابان وزراء بود بیرون آمدیم، سر چهارراه و پشت چراغ قرمز که رسیدیم یک ماشین از پشت به ما زد. تا به حال اینقدر واضح این داستان را جایی نگفتهام. آن موقع البته موضوع خبری شد، اما با این وضوح آنرا جایی بیان نکردهام. ما پیاده شدیم و دیدیم که اتفاق خاصی نیفتاده عذرخواهی کردیم و رفتیم. من به دستیارم آقای فرحزادی گفتم برویم شهر کتاب نیاوران من میخواهم چندتا کتاب بخرم. رفتیم سمت خیابان شریعتی، قبل از چراغ قرمز میدان محسنی، ناگهان آقای فرحزادی اشاره کرد: " همان ماشینی که چند لحظه قبل با آنها تصادف کردیم، پشت سرماست."
بهرحال برای ما بامزه بود افرادی که جای دیگر شهر با آنها تصادف کردیم، ناگهان در مسیر کناری آنها قرار گرفتیم. شاید هم بخشی از این حرفهایی که می گویم اصلاً قابل اثبات نباشد. آمدیم میرداماد، روبروی پاساژ آرین که به شهر کتاب برویم. چون در لاین روبرو بودیم، همانجا پارک کردیم، ماشینی که با آنها تصادف کردیم جلوتر از ما پارک کرد. فرحزادی به شوخی گفت اینها تا امشب از ما خسارت نگیرند رهایمان نمیکنند. ما رفتیم کتابفروشی و برگشتیم. کیف لپ تابم را زیر صندلی عقب و دور از چشم گذاشته بودم. شاید چهل دقیقه یا نیمساعت کار ما در کتابفروشی طول کشیده بود. به ماشین که برگشتیم همه چیز به ظاهر طبیعی بود. نزدیک منزل که رسیدیم، چون کیسه کتابها دست من بود، به فرحزادی گفتم کیف لپ تاپم را از عقب بده، گفت کیفت نیست. گفتم یعنی چه؟ گفت شاید در صندوق عقب گذاشتهای؟! صندوق را باز کردیم دیدیم صندوق بهم ریخته است.
*ماشینی که با آن برخورد کردید چه مدلی بود؟
یک پراید سفید بود، ماشین ما هم پراید بود. همه زندگی و دست نوشتهها و تحقیقات من از دست رفت.
*فقط لپ تاپ را برده بودند؟
و یک دفترچه مانندی که در ماشین بود.
*دزد که دفترچه نمی دزدد!
در صندوق عقب زاپاس و کلی چیزهای دیگری بود که شاید قیمتش از لپ تاپ بیشتر بود، با اینکه صندوق عقب را باز کرده بودند، اما فقط لپ تاپ و دفترچه را بردند. خلاصه خیلی از این بابت لطمه خوردیم تا دوباره همه تحقیقات را جمع آوری کنیم، خیلی طول کشید. یک اتفاق دیگر هم افتاد که شاید نتوانم آن را واضح بگویم. در متنی که من نوشته بودم و دزدیده شد، نکته ای بود که در سریال دیگر وجود نداشت، چون مجبور شدیم همه چیز را دوباره بنویسیم.
در ورژن دوباره نویسی شده، دیگر آن نکته نبود.یک روز در یک مصاحبه خاصی که به واسطه همین فشارهای ارشاد انجام شد، دوستی که داشت سؤالات را از من می پرسید، سؤالی پرسید در مورد موضوعی که دیگر در سریال نبود و در لپ تاپ من در متن اولیه نوشته شده بود! بعد از این گفتگو یادم افتاد در ورژن اولیه من این مسئله وجود داشت.
*بگویید اصل موضوع چه بود؟
شخصیت سید جواد یحیوی در فصل دوم که علی الظاهر یک آدم خیلی سالمی بود که بعداً می فهمیم در اصل وصل به ماجرای ماسونهاست، این آدم در ورژن اولیه ما کتابی می خواند، کتابی که در مورد برخی از جریان های مذهبی خاص بود، ولی زمانی که بازنویسی کرده بودیم این موضوع کاملاً حذف شده بود. یعنی الان هم سریال را ببینید، این اتفاق در سریال وجود ندارد.
*اما آن خبرنگار آن روز از شما در این مورد پرسید؟
بله. آن خبرنگار در جریان آن کتاب بود و از من پرسید آیا منظوری از این کتاب داشتید؟ من در جواب گفتم این کتاب که در کار وجود ندارد. البته بعد از ماجرایی یاد مصاحبه افتادم. در همان لحظه خیلی حضور ذهن در این مورد نداشتم. سر سریال قلب یخی اتفاقات عجیب و غریبی رخ داد. فصل اول سایت نداشت، اما فصل دوم سایت داشت و من کامنتهای عجیب و غریبی را میخواندم، پر از فحش و تهدید. در زمان فصل دوم قلب یخی همسرم باردار بود و بخاطر وضعیت بارداری در منزل مادرشان استراحت میکرد، پیغامگیر تلفن منزل ما هم لبریز از پیغامها تهدید آمیز بود.
*و به سرانجام نرسیدن توسط خود شما و گرفتن این پروژه و سپرده شدن به دیگری، چقدر به این رویدادهای فرامتنی مرتبط است؟
قلب یخی فصل دوم کاملاً از طرف من ساخته شد. محکم می گویم که نزدیک به 170 یا 180 دقیقه از فصل دوم قلب یخی حذف شد، به وزارت ارشاد هم ارتباط نداشت، بخشهایی را به بهانه اینکه می خواهند فصل سومی بسازند و با این بهانه که نگذارند مخاطبان متوجه شوند که مهراوه شریفی نیا و حسین یاری هم جزو نظرکردههای نفوذ هستند، حذف شد. مهمترین بخش حذف شد و فقط یک پلان از آن باقی ماند. اگر دقت کنید در پایان فصل دوم، میبینیم عکس جواد یحیوی در صفحه از روزنامهای است که نقش استاد را بازی میکرد و سه دختر هستند که میبینیم از کیوسک روزنامه فروشی این روزنامه را برمیدارند و شروع به صحبت با هم میکنند، در مورد اینکه یحیوی چقدر استاد خوبی بود و چقدر حزب اللهی بود و چقدر ما باید در مسیر او حرکت کنیم.
گویی همان داستانی برای آن سه دختر یکبار دیگر اتفاق میافتاد و آنها از زیر یک طاق نصرتی رد میشوند که گویی برای نیمه شعبان نصب شده و جمله معروف روی آن نصب شده که تا "نیایی گره از کار بشر وا نشود"، این جمله کد سریال است. در همان دوره مجله همشهری با من یک گفتگویی کرد، گفت شما نگران نیستی الان آقای احمدی نژاد هم دارد در مورد همین موضوع مهدویت حرف میزند و شما هم در همین مورد حرف میزنی؟ گفتم من برای اینکه حرف حقی بزنم که نباید خودم را با کسی هماهنگ کنم، دوم اینکه من دارم کار خودم را می کنم، احمدی نژاد هم کار خودش را.
چرا من دلار را آتش زدم؟
به ضرس قاطع می گویم در دوره ای که «قلب یخی» داشت کار میشد در وزارت ارشاد آنقدر که به موضوعات و مسائلی مثل حجاب بازیگران تذکر نمیدادند ولی نگران این بودند که چرا در متن سریال من دارم اسم سید حسین نصر را مطرح میکنم. میگفتند حذف کن، میگفتم چرا؟ من که حرف بدی نمیزنم.
شاید اینکه می خواهم بگویم حرف خوبی نباشد ما در تیتراژ یک دلار آتش می زنیم دو هفته من داشتم با صغیر و کبیر مذاکره می کردم که آقا حساسیتی که شما در مورد دلار آتش گرفته در تیتراژ ما به خرج می دهید، خدا شاهد است خود ایالات متحده این همه تعصب در مورد پول ملی خودش ندارد! چرا من دلار را آتش زدم؟ بعدها در قلب یخی خیلی از این مسائل را رمزگشایی کردم. ماجرای جریانهای ماسونی در ایران دو وجه دارد یک وجهش را شما در کتابهایی مثل کتاب «اسماعیل رائین» میخوانید که به نظر من وجه بی اهمیت آن است. یک وجه جدیتر دارد که هیچوقت جایی نمیبینی دربارهاش حرف بزنی، بلکه مجبوری از لابهلای حرفها و نقلهای تاریخی بایدآنرا کشف کنی. میدانید چه می گویم؟ همه میگویند بله آقای فروغی ماسون بوده است، بله، بوده، حتی استاد اعظم هم بوده است. ولی اهمیت فروغی در کجاست؟ فروغی در جوانی در دارالفنون کار میکرد، یک روز از قدرت و نفوذ زمان رضاشاه استفاده کرده و دانشگاهی به نام دانشگاه تهران را پایه ریزی کرده است، جهت اطلاعت عرض کنم که دانشگاه تهران هنوز به همان شیوه ای دارد اداره می شود که 70 سال قبل پایه آن گذاشته شده است.شیوهای که برای تغییر سبک زندگی و حتی درست و غلط بودن مفاهیم در جامعه فکری از آن بهره گرفته شد که هنوز هم همان است.
دو اتفاق در بستر جامعه می افتد، یک بخشی این است که تو مثلاً میگویی حجاب را در شهر ما زدند. این موضوع خطرناکتر است یا اینکه موضوع حجاب برای من مؤمن متدین علی السویه شود؟
وقتی که آخوند ما روی منبرش موضوع را طوری طرح میکند که تنه به تنه اباحه گری میزند، من به جهت این چهار ورق کتابی که خواندهام، میفهمم که تو چه داری می گویی، ولی آیا این حرفها وقتی از دو تا فیلتر رد میشود و به کف جامعه می رسد، آیا همان کارکرد را دارد؟ آن کسی که دارد این بازی رسانهای را انجام میدهد، متوجه این موضوع هست و میداند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. همان چیزی که ما داشتیم در قلب یخی می گفتیم الان شما میبینید که دارد اتفاق می افتد و افتاده است.
*دری فقید به من میگفت به دلیل اینکه من در جمهوری اسلامی حرف از نفوذ زدهام برای همیشه از جریان فیلمسازی و مواجهه با وزارت ارشاد کنار گذاشته شدم و به تلویزیون کار کردم.
جریان نفوذ در واقع فرزند نفاق است و منافق یعنی کسی که میخواهد بیاید و در من به اصطلاح بچه مذهبی نفوذ کند، به نظرت چطور وارد می شود؟ به همان شکل خودم می آید! غیر از این است؟ با حرفی میآید که برای من جذاب باشد. تو باورت نمیشود ولی این حرف را من شنیدهام. تو باورت میشود که من در کاری زیر فشار قرار گرفتم که آن اثر نمایشی گرایش خاص شیعهای پرنگ نداشته باشد! اسم نمیبرم چون میتوان تطبیق زمانی داد و افراد را شناخت. یک چیز جالب بگویم! بالاخره من آدمی هستم که در تیپ و مدلهای خاص مذهبی کار میکنم. همین امروز وقتی اثری نمایشی با تم مذهبی را مینویسی، فشار خیلی روی تو بیشتر است تا زمانی که کارهایی با جنس لیبرالی انجام می دهی. در مورد دوم کسی با تو کاری ندارد.منظورم لزوماً فلان مدیر نیست. جریانهای عجیب و غریبی در این سالها پا گرفتهاند که گاه مدیران ارشد فرهنگی هم تحت تاثیر آنان هستند.
*در سریال پدر فشار بیشتری روی شما بود؟
اصلاً شک نکن. بر سر دوراهی هم همین بود، حالا زمان تعطیلات پخش شد، خیلی حواسشان نبود فشار بیاورند. همه مشغول تعطیلاتشان بودند من بابت تک تک آیه قرآنهایی که در سریال میگذاشتم هم تحت فشار بودم. یعنی شاید اگر تفقد و توجه حضرت آقا نبود این فشارها همچنان ادامه داشت. من سر پدر خیلی تحت فشار بودم همینطور سر سریال انقلاب زیبا؛ مستقیم و غیرمستقیم. آنقدر هیاهوی عجیب در حلقههای بسته میشود که مثلاً تاثیرشان را بگذارند… همین الان کسانی مشغول به این هستند که شرحش بماند.
*تو با شجاعت خاصی از طرح مسائل سیاسی مهم ابا نکردی و خصوصاً در قلب یخی مهمترینها را گفتی. اما انقلاب زیبا یک پرونده دیگری بود شاید جزو معدود پروندههایی بود که در مورد بازماندههای پهلوی داشت یک قضاوت درست به مردم میداد، نه اینکه فقط تاریخ را بگویی و مردم هم پذیرند، خیلی بازخورد خوبی داشت، با آن حجم وسیع بیننده و استقبال، من دوست دارم به فضای قلب یخی و انقلاب زیبا برگردی.
دیدی که سر این سریال چقدر به من حمله کردند، داخل و خارج یک نفس حمله بود.البته حمایت و استقبال مردم بینظیر بود.دارم درباره همان حلقهها میگویم. تو شاهد بودی که چقدر تلویزیونهای فارسی زبان برای من برنامه و پرونده ساختند الحمدالله من هرکاری کردم شبکه های ماهوارهای به آن حمله کردند، حتی در سریال تنهایی لیلا شبکه «من و تو» یک برنامه نیمساعته ساخت علیه ما که اینها میخواهند حجاب را فلان کنند و بهمان! بگذار یکی یکی تعریف کنم. همیشه دلم میسوزد که بخشی از بچههای بدنه انقلاب کم مطالعه دارند؟ سر انقلاب زیبا خطر بزرگ را وقتی احساس کردند که خاطرات ثابتی را خواندم. خاطرات ثابتی را وقتی که خواندم احساس کردم که بسیار بسیار زیرکانه به واسطه تاریخ شفاهی دارد زیر آب آدمهای استخوان دار انقلاب را میزند. تو فکر کن که در مورد شهید بهشتی یا در مورد شهید مطهری تشکیک ایجاد میکند، همان کاری که امروز مستندهای شبکه من و تو دارد انجام میدهد.
سر انقلاب زیبا من خیلی درگیر تاریخ معاصر بودم، خاطرات ثابتی، برای من حکم کلید را پیدا کرد، چون من خیلی تاریخ شفاهی را کامل خوانده بودم. تاریخ شفاهی یعنی همان چیزهایی که در تاریخ شفاهی هاروارد، حبیب لاجوردی با آدمها انجام داده بود، را خوانده بودم، از شاپور بختیار بگیر تا امینی و عالیخانی و همه آدمهای مؤثری که متصل به پهلوی بودهاند. وقتی ثابتی را خواندم کدهایی که به من داد، من را به این فکر فرو برد که نکند من آن قبلیها را درست نخواندهام! برگشتم و دوباره خاطرات دو نفر را خواندم، امینی و جعفر شریف امامی. دیدم که درست نخوانده بودم. شما میدانید که جعفر شریف امامی از رده بالاهای ماسونها بود، وقتی برگشتم خاطرات جعفر شریف امامی را خواندم دو ورژن وجود داشت، یک ورژن اینجا چاپ شده بود ،pdf یک ورژن هم در خود سایت تاریخ شفاهی هاروارد بود. اینها با هم تفاوتهایی داشت. جعفر شریف امامی در نسخه اصلی می گوید من به این دلیل نخست وزیر شدم که بابام آخوند بود و من میتوانستم با قم ارتباط درستی برقرار کنم! دیدم همین کاری که ثابتی دارد در مورد ارتباط خودش با شهید بهشتی و باهنر و برخی از چهره های اصلی انقلاب می کند.
شریف امامی هم همینکار را میکند، بعد که میرفتی خاطرات مثلاً فرح پهلوی را می خواندی، میدیدی که اینها کاملاً دارند با یک نگاه نوستالوژیکی با موضوع برخورد می کنند و دارند قصه را از زاویهای که خودشان دوست دارند تعریف میکنند. فشارهای اقتصادی و مسائلی هم که در کف جامعه هست باعث شده که این حرفها شنیده شود و بعداً در نسل بعدی جا خواهد افتاد. با مهدی فرجی در موردش حرف زدیم. فرجی به من گفت آن مجموعهای که حسین دهباشی کار کرده در مورد تاریخ شفاهی موجود است. میتوانید ببینید، چون آن موقع هنوز کتاب نشده بود و بعداً چهار الی پنج جلد بیرون آمد. یک فهرستی بود که من چند تا را تیک زدم و گفتم اینها را میخواهم ببینم. یک پروسه چندماهه ای طول کشید که ما انقلاب زیبا را کار کردیم، در انقلاب زیبا هم میخواستیم بگوییم که مسئله نفوذ بسیار جدیتر شده است، یک نفوذ جدیتری در طبقات اصلی جامعه. نفوذی که نخبگان ایجاد میکنند، مثل کاری که بخشی از جریان رسانهای برای نهضت آزادی انجام داد. در دهه 70 یعنی از اعضای نهضت آزادی خودشان را خیلی دموکرات و روشنفکر نشان میدادند. تو معتقدی هادی غفاری اوایل انقلاب آدم تندرویی بوده ولی خدایی ابراهیم یزدی در اوایل انقلاب، از هادی غفاری تندروتر است.
معتقدید آقای خلخالی در دادگاههای ابتدای انقلاب خیلی تند و تیز کار کرده؟ تئوریسین او دکتر یزدی است. همه را با سند میتوان ثابت کرد. من تحلیلگر سیاسی نیستم، بدنه خود اصلاحات در دهه 60 آدمهای تندرویی بودند که مردم نسبت به آنها نگاه خیلی مثبتی نداشتند، مثلاً اکبر گنجی که برای ما شد آزادیخواه و….
مردم بهرحال ماجرای پونز و غیره که یادشان نرفته! خود آقای تاجزاده اوایل انقلاب خیلی عنصر تندرویی بود. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تفکیک شد، یعنی جریان آقای ذوالقدر و الویری و محسن رضایی و… بقیه جدا شدند و جریان بهزادنبوی و هاشم آغاجری و سعید حجاریان و محسن آرمین و عرب سرخی هم یک شاخه دیگر را تشکیل دادند. دلیل جدایی آنها هم تندرویی بخشی بود که بعداً شدند سردمداران اصلاحات. خیلی از مباحثی که خودشان امروز مدعی هستند بواسطه خودشان بوجود آمد.
اینها خودشان توان فکری لازم را نداشتند، به چه کسانی نیاز داشتند؟ به نهضت آزادیهایی نیاز داشتند که اغلب آنها تحصیل کردههای خارج از کشور بودند.اکثراً سواد تئوریک خوبی داشتند، اقتصاد و سیاست میدانستند، خیلی چیزها بلد بودند و نیاز داشتند که اینها بیایند و پمپاژ فکری کنند. بهرحال وقتی تو نگاه می کنی باورت می شود که روزنامهای مثل سلام با هدایت آقایانموسوی خوئینی ها و محتشمی پور که جدیترین مخالفان نهضت آزادی بودند تا زمانی که روزنامه سلام سال 78 توقیف شد، بازتاب دهنده افکار نهضت آزادی بود.
*در دهه 60 که آقای خوئینیها با خیلی از اعضای نهضت آزادی برخورد کرده بود.
آقای محتشمی پور اولین وزیر کشوری بود که پس از نامهای که امام در مورد نهضت آزادی نوشت نگذاشت هیچکدامشان در انتخابات حضور پیدا کنند. بعد چه شد که ناگهان آقای محتشمیپور مجله بیان را درآورد و ستون هایش را کسانی می نوشتند که منتسب به نهضت آزادی و جریان ملی مذهبی بودند چه اتفاقی رخ داد؟ این اتفاق ناخودآگاه در عصر پس از اصلاحات هم داشت رخ می داد در همین جریان نفوذ و حالا از خارج کشور دارند، نظریات جریان پهلوی را بازتولید میکنند.
جوان امروز دارد در موبایلش یا در شبکه ماهوارهای میبیند که رضاشاه یکساله از جنوب تا شمال راه آهن کشید، راه آهن بافق بندرعباس 24 سال طول کشید، اما هرگز نمیگویند که چقدر از مردم از تراخم میمردند و یا چند درصد از زنان سر زایمان جانشان را از دست میدادند.
الان هم در جریان فرهنگی هنری همین اتفاق دارد رخ میدهد مگر کم مطلب میخوانیم در مورد مثلاً جشن هنر شیراز و.... آن زمان آقای پیتر بروک را میآوردند ایران. وقتی پول داشته باشی، کار مهمی برای آوردن امثال بروک انجام ندادی. وقتی غذایشان را از ماکسیم فرانسه میآوردند، این قبیل چیزها برای خانواده سلطنتی مسئله نبود، ولی اینکه تو می آیی و از یک مسئله نوستالژیک یک مسئله جذابی میسازی، آیا واقعاً به دنبال آن ویژن خاص هستی؟
فلان شبکه فارسیزبان، باغ دلگشای شیراز را به ما نشان میدهد، میشود حاشیههای آن زمان شیراز را هم نشان بدهی که مردم آب خوردن هم نداشتند.
در همین خاطرات آقای عالیخانی نوشته است که ما در ماجرای اصلاحات اقتصادی و توسعه نمیتوانستیم برای به شاه جا بیندازیم که مثلاً فلان کارخانه را میسازیم، پول نفت هم در اواخر دهه 40 و اوایل 50 جهش داشت، خب پول هست و می توانیم کارخانه را بسازیم، اما جاده نیست. مثلاً کشتی میآید در بندر می ایستد مواد غذایی آن می گندد و دور می ریزیم و کلی خسارت هم به کشتی میدهیم. این موارد را چرا امروز نمیگویید؟ من قبول دارم که نسل کارآفرین خوبی در دهه 50 داشتیم، مثلاً ایروانی کفش ملی را داشت، یا خسروشاهی مینو را داشتیم، یا مثلاً لاجوردی صنایع بهشهر را داشتیم، برخی از آنان هم واقعاً آدم های دزدی نبودند، ولی فساد اقتصادی شاپور غلامرضا و امثالهم را هم داشتیم. جوان امروز دارد در موبایلش یا در تلویزیون ماهواره میبیند که رضاشاه یکساله از جنوب تا شمال راه آهن کشید، راه آهن بافق بندرعباس 24 سال طول کشید، اما هرگز نمیگویند که چقدر از مردم از تراخم میمردند و یا چند درصد از زنان سر زایمان جانشان را از دست میدادند خوب این جریان نفوذی که من در انقلاب زیبا از آن حرف زدم همین کار را داشت میکرد یعنی داشت یک شهر فرنگی که تو فقط از داخل آن سوراخ نگاهش میکردی به تو نشان می داد و می گفت ببین چقدر زیباست!
*آن هم در دورهای که اوج گرفتن شبکه من و تو و خط پهلوی ستایی توخالیاش.
بله. آن وقت ما اینجا چه کردیم؟ هیچ! در واقع سریال انقلاب زیبا واکنشی بود به این موضوع.
*بعد از قلب یخی و انقلاب زیبا توقع داشتیم این دو تبدیل به سه شود چرا ناگهان آمدید شبیه معلمهای مذهبی مدرسه در قالب تنهایی لیلا و پدر، به من و امثالهم که مخاطب جدی تو هستیم، قصه کهنه میرداماد را در اشکال مختلف تعریف کنی. ما از تو انتظار انقلاب زیبا و قلب یخی را داشتیم. اما شما جناب آقای عنقا، چرا در همان مسیر انقلاب زیبا و قلب یخی حرکت نکردی.من در مقام مخاطب از شما انتظار هیجان بیشتری را داشتم.
هر بشری یک توانی دارد، چرا از یک روزی دیگر شروع کردم به تهیه کنندگی؟ وقتی تو می خواهی یک کاری را بسازی در خلأ که کار نمیکنی باید آدمهایی با تو همراه شوند. مثل احمقها هم که نمی توانم سرم را به بتن بکوبم. بالاخره یک دست هم که صدا ندارد تو نمیتوانی با همه بجنگی برای اینکه میخواهی یک حرف درست را بگویی. مثلاً در تنهایی لیلا و حتی در ادامه آن سریال پدر دغدغه هایشان برای من کمتر از همان ماجرا نبود. درست است که در ژانر ملودرام عاشقانه بود ولی خطر بزرگتری را داشتم به جامعه گوشزد میکردم.
چه خطری؟
فکر میکردم جامعه خیلی دارد، بی تفاوت به حیا و عفت میشود. من فکر میکنم جامعه ما در بیحیاترین دوره خود قرار داریم.
تو چرا نمیروی از خیلی از بچه های تند انقلابی ما بپرسی که بعد از حرفی که ما در انقلاب زیبا زدیم چرا نیامدید پشت آن جریان بایستید؟ چرا نیامدند حمایت کنند تا یک کار دیگر شبیه آن سریال بسازم؟ هرچند یکی دونمونه بعد از آن ساخته شد، اما آنقدر بد بودند که مخاطب ندید، حضرت آقا هم فرمودند که گاهی بد دفاع کردن بیشتر به ما لطمه می زند، چرا بقیه نیامدند؟ مگر بچه حزب اللهی کم داریم؟
*جرأت می خواهد. من تو را در هیج دسته بندی سیاسی نمی گذارم ولی تو دل و جرأتی بیش از بقیه داری. وقتی تو را با ضیاء الدین دری مقایسه میکنم با خودم به نتیجه میرسم، با این تفاوت که سید سعی در بازخوانی گذشته داشت و شما درد امروز مسئله مهمت به شمار میرود. بازهم سئوالم را تکرار میکنم، چرا به دنبال درس اخلاق در آثارت هستی؟
نیستم، ولی واقعاً فکر میکنم امروز جامعه ما خیلی بیحیاست، دوست بازیگری درباره رفتار مریم در سریال بر سر دوراهی میگفت که این سکوت را نمیفهمیم، پاسخم این بود شاید تو طبقهای که میگویم را نمی شناسی که حجب و حیایش فراتر از غرایز و خواسته هایش است. عفت و حیای او به او اجازه نمیدهد که برود فلان کار را که مثلاً کاراکتر سریال پدر انجام میدهد. تعارف که نداریم، من اصلاً در فضای مجازی نیستم نه اینستاگرام و نه فیسبوک، اصلاً دوستش ندارم. ولی در موبایل اطرافیانم برخی ناهنجاریها را میبینم که هر بار که اینستاگرام را باز میکنند چندین ویدئو از طیف خاصی از دختران میبینم. در همین فضاها دارند زندگی می کنند، ممکن است پدرش راننده تاکسی باشد و قطعاً قمارباز لاس وگاس نیست، راننده تاکسی است یا آن دیگری که پدرش معلم مدرسه بچه من است، یا مادرش خیاط فلان خیاط خانه است و دخترک هرچیز و هر اتفاق زندگی خودش را در فضای مجازی به اشتراک می گذارد.
من بیست سال به عقب برمی گردم نه 50 سال و میبینم که دخترهای ما اصلاً اینطور نبودند، در خیابان اگر به دختری متلک می گفتند دخترخانم مدنظر اصلاً برنمیگشت، پاسخی بدهد. چون میدانست جواب دادن به این متلک ها خودش نوعی بی حیایی است. الان میبینیم که در رسانهها هم در مورد این موضوعات خیلی راحت دارند حرف میزنند.انگار به نوعی این مسیر و شرایط را پذیرفتهاند و کسی هم شکایتی ندارد. ولی حتماً متوجه نیستند که آرام آرام مثل موریانه ریشههایمان را میخورد.
*به این وضعیت اعتراض داری؟
حتماً که اعتراض دارم! سریال پدر و تنهایی لیلا به نوعی اعتراض به این موضوع هستند.
*تو که خودت آنچنانیترین بازیگرهای سینما کار میکنی همه هم مبلغ بیحجابی و کم حجابی و گاهی هم به نوعی مولد بیعفتی است برای من جای تعجب دارد که تو چرا؟
به این گل درشتی که میگویی نیست و هرکس و هر چیز را باید در شرایط خودش سنجید و توقع داشت ولی مفهومی که دارم در مورد آن حرف می زنم را بگیر. من میخواهم چاپخانه ای راه بیندازم که با آن قرآن چاپ کنم، این هایدلبرگر آلمانی یهودی پایه گذار صنعت چاپ است. تو می خواهی به من بگویی چرا با ماشین چاپی که تولید هایدلبرگ و متعلق به یک یهودی است داری قرآن چاپ می کنی؟ به نظرت منطق درستی است؟ معلوم است که من از همه ابزارم برای جذابیت پیامم استفاده میکنم که اثربخش باشد. علی الخصوص میدانی که جذب مخاطب انبوه باعث میشود پیامهای مهم در بدنه جامعه جریان یابد.
وقتی که تو این مسئله را میبینی از آن طرف یک چیز دیگر را هم میفهمی که در جامعه امروز، مظاهر بیحیایی در بالاترین سطحش در حال رخ دادن است. اتفاقاً از آن طرف به نظر من جامعه خیلی تشنه شنیدن حرفهایی از جنس حیا و عفت است. یادت باشد همه این دخترهای چیتان فیتان و ژیگولی که داری در خیابان میبینی، حتی پسری که دارد با او راه میرود از این تیغ خوردههای عجیب و غریب، همه در بطن وجودشان و فطرتا عاشق یک مرد با غیرتند.
*بازیگر تنهایی لیلا بیرون از قاب تنهایی شبیه لیلای درون سریال نیست.
برای من اهمیتی ندارد.دین و شریعت به مت آموخته که در زندگیاش تجسس نکنم. مظاهرش را هم قضاوت نکنم. یک عیب احتمالی بیرونی دلیل نمیشود من با صد خطای درونی او را قضاوت کنم.
*مردم این دو مورد را با هم تطبیق می دهند.
یک نکته مهم را از هم تفکیک کنیم. این قیاس مع الفارق است من توقع ندارم وقتی آنتونی کوئین نقش حمزه سیدالشهداء را بازی می کند بعد از هر پلان نمازش را هم بخواند. دیگر از این نقش اثربخش تر که در تاریخ سینما نداریم. چون بعد از این نقش می بینیم که آنتونی کوئین می رود نقش یک آدم دائم الخمر و فلان را در فلان فیلم بازی میکند.
من که توقع ندارم بازیگر نقش تنهایی لیلا در این فرایند، حجاب بخشی از زندگی او شود. میدانی من سر تنهایی لیلا چقدر تماس داشتم از آدمهای عجیب و غریب که نمیدانم تلفن من را از کجا پیدا کرده بودند. مثلاً از شیراز یک خانمی به من زنگ زد که من دعایتان میکنم، دخترش با دیدن این سریال چادری شده است. او خودش چادری بود، دخترش امروزی بود و چادری نبود. میگفت این سریال کاری با دخترم کرد که نظرش تغییر کرد. من گفتم این مسئله فقط برای مدتی برای او جذاب است. چون آنقدر جذابیت های بیرونی برای او وجود دارد، از اینجا به بعد باید کار دیگری برای او بکنید. سریال، فیلم، کتاب و مدیا به صورت عام، اثربخشیهای مقطعی دارد. بعد از آن باید به مسائل دیگری فکر کنید، یادت باشد من فقط یک تهیه کننده هستم از بین هزار تهیه کننده ای که وجود دارد. یادت باشد من فقط یک نویسنده هستم از هزاران نویسندهای که وجود دارد. متاسفانه همفکران سیاسی خیلی توقع دارند. مگر من چقدر خروجی دارم. تازه همین ها مگر کم مورد فشار و هجمه است؟
منبع:مشرق
انتهای پیام/
بازگشت به صفحه رسانهها
R41383/P/S9,1299/CT12منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۵۴۵۳۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رخنه به قلب دشمن
یکی از تازهترین آثار نمایشی سیما که با این حالوهوا راهی آنتن شده، سریال «رخنه» به تهیهکنندگی مهدی شفیعی است. این سریال تلویزیونی کاری از گروه تولیدات حادثهای مرکز سیمافیلم است که جایگزین «نونخ ۵» در شبکه یک شده است. در ادامه در گفتوگو با تهیهکننده و همچنین حمیدرضا لوافی، کارگردان سریال جزئیاتی از اثر تازه تلویزیون را آوردهایم؛ همچنین نگاهی به کارنامه کاری سازندگان و بازیگران رخنه داشتیم و از اهمیت ساخت آثار با چنین محتوایی گفتیم.قصه موفقیتها
بدیهی است که توانمندیهای علمی و نظامی هر کشور بخشی از افتخارات آن است و مسببان این پیشرفت نیز درخور ستایش هستند و در جایگاه قهرمان، شنیدن، خواندن و تماشای زندگیشان الهامبخش و در صورت پرداخت هنرمندانه جذاب است. بههمینخاطر هم به لحاظ استراتژیک و همنوایی با سیاستهای کشور و رسانهملی لزوم بهتصویرکشیدن قصههایی از این دست احساس میشود و هم میتواند برای مخاطبان بهویژه نسل جوان تأثیرگذار و درعینحال سرگرمکننده باشد. سریال رخنه، قصهای را در همین راستا روایت میکند. قصهای به قلم مریم امینی که هم وجوه ملی و معمایی دارد و هم عشق و عاطفه و ارزشهای خانوادگی در آن تنیده شده است. به همین سبب میتوان انتظار داشت که موتور جذابیت این قصه خیلی زود گرم شود و مخاطبان شبکه یک سیما را بهصورت شبانه با خود همراه سازد. حمیدرضا لوافی، کارگردان سریال در این خصوص به جامجم میگوید: جدای از بحث جاسوسی، ترور و علم به روابط خانوادگی هم در فیلمنامه پرداخته شده و چالشهای خانوادگی بهخوبی در مشکلات کاری شخصیتها نمایان است. این ارتباط بهخوبی در قصه درآمده است تا جایی که گاهی فراموش میکنم سازنده اثر هستم و درگیر قصه میشوم. به این ترتیب گمان میکنم کسانی که علاقهمند به فضای علمی و اکشن باشند با سریال همراه خواهند شد و دوستداران قصههای خانوادگی نیز از تماشای رخنه لذت میبرند. رخنه، اولین همکاری مشترک وزارت دفاع سازمان حفاظت اطلاعات با سازمان صداوسیماست که هر شب ساعت ۲۲ و ۱۵ دقیقه روی آنتن میرود. این سریال برگرفته از خنثیسازی امنیتیترین طراحی عملیات نفوذ و خرابکاری صنعتی سرویس اطلاعاتی موساد در سازمان هوافضای وزارت دفاع و صنایع دفاعی و موشکی این وزارتخانه است. سریال رخنه در ۳۰ قسمت تولید شده و همانطور که اشاره شد، مربوط به یکی از دانشمندان کشورمان است که روی موشکهای ماهوارهبر و فضایی تحقیق میکند و در این مسیر با تهدیدات و خطراتی از سوی بیگانگان روبهرو میشود. البته آنطور که دستاندرکاران سریال گفتهاند، داستان از تنوع گونههای متنوع برخوردار است و حوزههای امنیتی، علمی و خانوادگی را در بر میگیرد. رخنه علاوه بر پرداختن به ظرفیتهای موجود در مراکز علمی و فناوری کشور در حوزه دفاعی بهویژه صنعت هوافضا و تلاش دانشمندان و نخبگان کشورمان در حوزه پدافندی و دفاعی جمهوری اسلامی ایران و مخاطرات و تهدیدهایی که این افراد در مسیر کارشان با آن مواجه هستند به تصویر درآورده است. در مجموعه رخنه، شهرام نجاریان مدیر تصویربرداری، حدیث نیکرو مدیر برنامهریزی، شهرام متولیباشی صدابردار و هومن معصومی طراح صحنه هستند. حسین زندباف و محمدمصطفی رجبی بهصورت مشترک کار تدوین را انجام دادند. موسیقی سریال نیز اثری ازآلبرت آراکلیان است.این سریال در لوکیشنهای متفاوت تصویربرداری شده که از جمله آنها لوکیشنهایی اطراف تهران و همچنین خارج از کشور در ترکیه است.
مهدی شفیعی که پیشتر تهیهکنندگی آثار متنوعی در تلویزیون مانند «تبوتاب» را برعهده داشته، او در سریال تبوتاب ملودرامی خانوادگی را به کارگردانی داریوش مختاری به تصویر کشیده بود که به نظر میرسید فضایی آرام و به لحاظ مناسبات تولید جمعوجورتر داشته باشد، هرچند خودش در گفتوگو با ما اذعان کرد که آن سریال هم بهظاهر اینگونه بوده و در عمل به خاطر وجود شخصیتهای متعدد در فیلمنامه و لوکیشنهای متنوع با چالشهای خاص خود در تولید مواجه بوده است.
شفیعی درباره سریال جدیدش که با تغییر کارگردان مواجه شد، به جامجم میگوید: آقای غفاری در بخشی از کار حضور داشتند و بعد، آقای لوافی ادامه کار را در دست گرفتند که بخش زیادی از کار را شامل میشد. در خط اصلی قصه سه فضا داریم که یکخطی آن درباره یک دانشمند حوزه موشک ماهوارهبر است که با تهدیداتی روبهرو میشود و بقیه قصه جلو میرود. بخشی از قصه برگرفته از واقعیت است اما طبیعی است که وارد فضای دراماتیک میشود و جایی بین واقعیت و قصه است. در حقیقت یک گرتهبرداری از شخصیتهای متفاوت کردیم. یعنی مخاطب میتواند هر کسی را جای این شخصیت بگذارد اما مهمترین آدمهای فعال در این حوزه را میتوان در این کاراکتر مشاهده کرد.
وی ادامه میدهد: به نظرم این کار، از نظر پروداکشن و فضاهایی که تجربه کردیم و موضوع و رفتوآمدها پرچالش بود و از کار قبلی من فاصله داشت. البته همزمان با کار قبلی چند سالی، درگیر فیلمنامه این کار بودم که سال قبل به تولید رسیدیم.
شفیعی در مورد نقشهای اصلی قصه توضیح میدهد: چند نقش اصلی داریم اما میتوان گفت رامتین خداپناهی و نادر فلاح نقشهای اصلی هستند. دیگر بازیگران این اثر به تناسب قصه به کار اضافه میشوند.
این تهیهکننده درباره استفاده از پروندههای واقعی برای نگارش این سریال عنوان میکند: در واقع با پروندههای سازمان حفاظت اطلاعات و هوافضا سروکار داشتیم و با بخش صنایع وزارت دفاع هم در ارتباط بودیم. زیرمجموعههای وزارت دفاع در این کار دخیل بودند. وی میافزاید: تولید ما یک سال طول کشید اما از قبل هم هفت، هشت ماه درگیر پیشتولید و قبل از آن درگیر فیلمنامه بودیم. نویسنده، خانم مریم امینی از ابتدا درگیر ماجرا بود. ایشان نویسنده جوانی است که قبل از این «زندگی از نو» را در کارنامه خود داشت. این کار محصول تولیدات حادثهای سیمافیلم است و به همین خاطر در این سریال شاهد صحنههای اکشن بسیاری خواهیم بود. این تهیهکننده درباره محور اصلی سریال بیان میکند: نکته کار این است که حجم بسیاری از موضوعات را داشتیم و در اجرا از ویژوال افکت و بدلکاری استفاده کردیم. به همین خاطر کار سنگینی بود که به یک اثر پرچالش تبدیل شد.
شفیعی در مورد لوکیشنها هم میگوید: لوکیشنها ایران و ترکیه بود. در تهران نقاط متفاوتی داشتیم که اطراف تهران و حاشیه را هم شامل میشد. مثل خجیر و پردیس و... . اثر قبلی من به نظر شهری میرسید و به چشم نمیآمد که پراکندگی لوکیشن دارد. با این حال کار جدید به لحاظ بصری متفاوتتر است، چون فضاهای متفاوتتری دارد. چالشهای بزرگتری هم نسبت به قبلی داشتیم. ۷۰ بازیگر جلوی دوربین رفتند که بالای ۴۰، ۵۰ بازیگر نقش جدی داشتند و چهرههای زیادی حضور داشتند. هنرورها هم بالای ۱۰۰۰ مورد بود. در این کار هم چهار معرفی چهره داریم که آتیهدار هستند. در کنارشان، کموبیش بچههای تئاتری هم حضور دارند. از ژانرهای ترکیبی زیادی استفاده کردیم که از ملودرام خانوادگی تا علمی و امنیتی و معمایی را شامل میشود.
تجربه دوباره تعلیق و هیجان
اگر از علاقهمندان به آثار نمایشی هستید که در آنها صحنههای پرتعلیق، شلیک و اکشن نشان داده میشود، «رخنه» انتخاب خوبی برای شماست؛ چراکه در فضایی ایرانی، با قصهای ملی که نشانههایی در متن و فرامتن به مسأله هویت، اقتدار، امنیت، پیشرفت و البته خانواده ایرانی دارد، میتواند لحظات پرکششی را در روایت ایجاد کند. حمیدرضا لوافی، کارگردان سریال رخنه پیش از این سریال «شهباز» را کارگردانی کرد که اخیرا باردیگر از آنتن شبکه فراتر در حال پخش است. او در شهباز نیز با قصهای سروکار داشت که هم وارد فضای پلیسی و معمایی میشد و هم روایتهای عاطفی داشت. او در سریال رخنه نیز فضایی اکشن و امنیتی را در قصه تجربه کرده است که بیارتباط به اثر قبلی او در تلویزیون نیست. هرچند خود علاقهمند است کارگردانی در ژانرهای متفاوت را در کارنامه خود داشته باشد. وی در اینباره و در گفتوگو با ما بیان کرد: کارهایی که در این ژانر کردم، موفقتر بوده و بیشتر دیده شده است. چون سابقه سریال شهباز را داشتم، حس کردم میتوانم از عهده این کار بربیایم. من از جایی به بعد به کار اضافه شدم و از آن زمان تمام تلاشم را کردم که ساختار سریال بهدلیل تغییر کارگردان آسیب نبیند. همچنین جذابیت و هیجان کار تا آخر حفظ شود. وی ادامه میدهد: مشتاق هستم ژانرهای دیگر را تجربه کنم. البته چون سالها برای تلویزیون مینوشتم، ژانرهای دیگر را هم تجربه کردم. علاقه زیادی به ژانر اجتماعی دارم ولی پیشنهادهایی که سر راهم در کارگردانی قرار گرفته، من را بعه سمت ساخت آثار اکشن و امنیتی برده است.البته آنچنان که شفیعی در گفتوگو با ما بیان میکند، این سریال را علی غفاری کارگردانی میکرده اما پس از مدتی از گروه جدا میشود و عمده کار با کارگردانی لوافی به تصویر کشیده شده است. همچنین لوافی در کارهای پستولید، حاضر بوده است.
غفاری کارنامه متفاوتی در سینما و تلویزیون دارد. از «چراغ قرمز» بگیر تا «استرداد» که هم به لحاظ ژانر و هم کیفیت در دو فضای متفاوت سیر میکنند. در تلویزیون نیز فصلی از سریال«بچه مهندس» را کارگردانی کرد که اتفاقا فصلی بود که هم مخاطبان آن را پسندیدند و توجه مثبت منتقدان را در پی داشت.
در ادامه گفتوگو با لوافی، این کارگردان در مورد چالشهایی که در این این سریال بهدلیل ژانر آن و همچنین عدم حضور در ابتدای کار داشته است، توضیح میدهد: با چالشهایی روبهرو بودم اما تجربه سریال شهباز خیلی کمک کرد. عوامل پشتصحنه و همچنین مقابل دوربین خیلی همراهی کردند و زود توانستم با بازیگران هماهنگ شوم.
وی اضافه میکند: سعی کردم با نویسنده همراه باشم تا سکانسهای گرفتهشده، لطمه نبیند. او روی بخشهایی که تصویربرداری شده بود و بخشهایی که تغییر پیدا کرده بود، تسلط داشت و همین موضوع به من کمک میکرد تا قصه را جلو ببرم. لوافی میگوید: بیشترین جذابیت قصه برای من اهمیت حفظ جان دانشمندان برای کشور بود. در این سالها قصههایی با این محوریت ساخته شده اما تمرکز این سریال بیش از گذشته بر تلاش برای حفظ سرمایههای ملی بود.
این کارگردان در مورد آشنایی قبلی با سوژه سریال نیز عنوان میکند: شاید با سوژه هوا و فضا و عرصه موشکی آشنایی نداشتم اما در به تصویر کشیدن اقدامات جاسوسان در به خطر انداختن جان دانشمندان در سریال قبلی تجربه داشتم.
نقشی متفاوت از مرد نقشهای منفی
نادر فلاح از بازیگران اصلی سریال است. بازیگری که پیش از این او چه در قاب تلویزیون، چه سینما و تئاتر نقشهای بهیادماندنی که به شیوهای هنرمندانه اجرا شدهاند، بسیار به خاطر داریم. او که سابقه طولانی در عرصه نمایش دارد برای عاشقان سینما پس از فیلم سینمایی «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» ساخته سامان سالور بیش از پیش شناخته شد. او برای حضورهای سینماییاش هم برنده جایزه شده و هم طعم نامزدی در جشنوارهها را چشیده است. اخیرا او را در سریال آتش و باد در یک نقش منفی در جعبه جادو دیدیم؛ نقش سرخو که خود دربارهاش به جامجم گفته بود: همیشه در انتخابهایم تأثیرگذاری نقش در قصه و درگیریهای دراماتیک او با دیگر شخصیتها برایم اهمیت دارد. او در رخنه فراتر از تأثیرگذاری در قصه، نقش عباس را برعهده دارد که نقش اصلی است و بسیاری از وقایع حول کنشها و واکنشهای او شکل میگیرد وحتی در صحنههایی که حضور ندارد، بسیاری از شخصیتها دربارهاش سخن میگوید.
نقش دیگری که از این بازیگر در تلویزیون دیدیم در سریال عشق کوفی بود که سال گذشته روی آنتن رفت. وی در این سریال نقش مردی علوی و متعصب را بازی میکرد که به شغل قصابی مشغول بود اما دخترش به او و همرزمانش خیانت میکند. میشود گفت نقشهای منفی تخصص این بازیگر است و پیش از دیگر نقشها با ایفای آنها شناخته میشود. نقش دیگر او در این فضا با سریال زمین گرم در خاطرهها مانده است. بازی کمنقص و هنرمندانه او شخصیت استوار(پدر اصلان) را تأثیرگذار میکرد و حتی تا حد زیادی بار جذابیت مخاطبان به قصه را بر دوش میکشید. شخصیتی از اوج و به حضیض میرسد و فلاح باید تناقضهای او در طول زمان را به تصویر میکشید. وی در مصاحبهای درباره علاقهاش برای فاصله گرفتن از نقشهای منفی بیان کرده بود: دوست دارم از نقشهای منفی فاصله بگیرم، گرچه در تمام قصهها شخصیتهای منفی حس خوبی در مخاطب ایجاد نمیکند اما این نقشها عملگرا هستند. ولی دلم میخواهد کمی از این شخصیتها فاصله بگیرم و نقشهایی را بازی کنم که در عین عملگرا بودن، مثبت هم باشند و در ذهن مردم بهعنوان شخصیت مثبت جا بیفتند و من بهعنوان بازیگری تعریف نشوم که فقط نقش منفی بازی میکند.
این بازیگر که توانایی در ادای لهجه کرمانی بهعلت اصالت خود دارد تا امروز در برخی نقشها از این خصیصه در خدمت شیرینتر کردن اثر بهره گرفته است. البته توانایی او در نقشهای کمدی فراتر از استفاده ابزاری از لهجه است و بیشتر بر شناخت او از مخاطبان سوار است. برای مثال در سریال زیرخاکی او در یکی از نقشهای منفی که گاهی نوکزبانی حرف میزد در خاطرهمان مانده است اما در قالب نقشهای مثبت هم از این بازیگر توانایی سراغ داریم. همانطور که اشاره شد او در سریال رخنه، رخت شخصیتی متفاوت را بر تن کرده است تا بار دیگر گوشهای از هنر خود در رشته نمایش را به رخ بکشد و باید دید آیا باز هم با موفقیت سر از این آزمون بیرون میآورد یا خیر. با توجه به آنچه فلاح درباره علاقهاش به نقشهای مثبت اما عملگرا بیان کرده بود، انتخاب نقش عباس و حضور او در این نقش میتواند جامهعمل پوشاندن به همین خواسته باشد که البته با توجه به اصلی بودن این نقش، تأثیر بیشتری هم روی روند قصه خواهد داشت و فرصت خوبی برای درخشیدن دوباره یا درخشش بیشتر این بازیگر ۵۱ ساله باشد؛ فرصتی که پیش از این در ابعاد کمتر برای او رقم خورده بود.
گزیدهکار اما مؤثر
رامتین خداپناهی، دیگر بازیگری است که در سریال رخنه نقش محوری دارد و مقابل نادر فلاح، یک زوج هنری تازه و البته متفاوت را رقم میزنند. خداپناهی جزو بازیگران گزیدهکار است که در حرفه و هنر خود، روشی منحصربهفرد دارد. یکی از پررنگترین خاطرات مخاطبان تلویزیون از بازیگران به نقش ستار بیابانی در سریال «فقط به خاطر تو» محصول سال ۱۳۸۲ برمیگردد. او که پیش از این هم آثاری را در سینما و تلویزیون داشت در این سریال شخصیتی هوشمند و البته جاهطلب را به نمایش گذاشته بود و پس از آن نیز در نقشهای مختلف دیده شد که البته شمارشان با توجه به توانایی این بازیگر میتوانست بیشتر هم باشد. یکی از نقشهای متفاوت او در سریال بانوی عمارت بود که در فضایی تاریخی روایت میشد؛ خاطرتان باشد خداپناهی در این سریال نقش برادر بزرگتر فخری (فخرالزمان) را بازی میکرد که مردی عاقل و خانوادهدوست بود. آخرین نقشآفرینی او در تلویزیون باز در ژانر تاریخی در سریال گیلدخت بود که آن هم قصهای از دوران قاجار را روایت میکرد. سریالی که سال ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۲ روی آنتن بود و این روزها بار دیگر از شبکه آیفیلم پخش میشود.
خداپناهی در سریال رخنه نیز ژانری متفاوت را تجربه کرده و نقشی متمایز را بهعهده دارد که باید دید در قاب تصویر چگونه از آب درمیآید. او در این سریال نقش یکی از فعالان بنام حوزه هوا و فضا را برعهده دارد که در ادامه قصه با پیچیدگیهای شخصیت او بیشتر آشنا میشویم.
لوافی(کارگردان) درباره تفاوت نقش دو بازیگر اصلی به ما میگوید: خیلی متفاوت از کارهای قبلی کارنامه آنهاست و توانمندیهای شاخصی را از این دو عزیز میبینیم که پیش از این، شاهدش نبودیم.
رخنه نقشآفرینان به قلب قصه
در سریال رخنه هم چهرههای آشنا و مشهور حضور دارند و هم بازیگران جوان و کمتر شناخته شده که احتمالا این مجموعه نمایشی سکویی برای معرفی بیشتر آنان به مخاطبان خواهد شد. ترکیب چهرههای تازه و حرفهای در عالم بازیگری یکی از باورهای شفیعی در تولید سریال است که در «تب و تاب» نیز شاهدش بودیم. او در این خصوص به جامجم میگوید:از میان بازیگران متعددی که در سریال رخنه حضور دارند، میتوان به نادر فلاح، رامتین خداپناهی، امیرحسین صدیق، بهرام ابراهیمی، مریم کاویانی، نیلوفر شهیدی، حدیث نیکرو، سپیده خداوردی، علیرضا جلالیتبار، ایوب آقاخانی، علیرضا مهران، علیرام نورایی، خسرو شهراز، اتابک نادری، افشین نخعی، شهین تسلیمی، آتیه جاوید، مهدی علیپور، حسن اسدی، امیر حامد و...اشاره کرد.
مهدی علیپور در گفتوگو با جامجم درباره نقشش در این سریال بیان کرد: رخنه، موضوعی امنیتی ــ اطلاعاتی دارد که من نقش مهندسی را بازی کردهام که درگیر یک قصه عاشقانه قدیمی است.
نگاهی به سریالهای تلویزیونی که در سالهای اخیر با موضوع امنیتی عرضه شدند.
گاندو/ جواد افشار / ۱۳۹۸
خانه امن/ احمد معظمی/ ۱۳۹۹
گاندو ۲/ جواد افشار/ ۱۳۹۹
شهباز/ حمیدرضا لوافی/ ۱۴۰۱
محرمانه/ محمود معظمی/ ۱۴۰۲
ترور/ خیرا... تقیانیپور/ ۱۴۰۲
رخنه/ حمیدرضا لوافی و علی غفاری/ ۱۴۰۳